اجازه ویرایش برای همه اعضا

مدار

نویسه گردانی: MDʼR
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: سورگا surgâ (کردی: سورگه). فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دولت مدار. [ دَ / دُو ل َ م َ ] (ص مرکب ) مقبل . کسی که اقبال و بخت با او همراه باشد. (ناظم الاطباء). که مدار دولت و سعادت بر اوست .
مدارقطبی . [ م َ رِ ق ُ ] (اِخ ) ۞ نام هر یک از دو مدار قطب شمال و جنوب که نزدیکترین حد مناطق قطبی را به خط استوا مشخص میکند.
دار و مدار. [ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) انتظام امور. || مایملک شخص . دارایی . (ناظم الاطباء). اما صحیح کلمه «دار و ندار» است . رجوع به...
اسلام مدار. [ اِ لام ْ م َ ] (ص مرکب ) که نظم اسلام بوجود او بسته است .
خلافت مدار. [ خ ِ ف َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه کار خلافت بدو گردد. آنکه گرداننده ٔ امور خلافت است : خیزران در زمان هارون خلافت مدار بود. (یادداشت ...
گیهان مدار. [ گ َ / گ ِ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که مدار عالم بر وی گردد. || مجازاً و بالمبالغه ، کنایه از پادشاه و امیر و اداره کننده ٔ...
قرار و مدار. [ ق َ رُ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بند و بست . || عهد. || شرط. (ناظم الاطباء). رجوع به قرار مدار شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مدار رأس الجدی . [ م َ رِ رَءْ سُل ْ ج َدْی ْ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در جنوب آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
مدار رأس السرطان . [ م َ رِ رَءْ سُس ْ س َ رَ ] (اِخ ) مداری که به موازات خط استوا و در شمال آن به فاصله ٔ 23 درجه و 27 دقیقه و 6 ثانیه بر ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.