مشاهده واژه گفتگو درباره واژه ویرایش واژه سابقه تغییرات گزارش تخلف روشن نویسه گردانی: RWŠN روشن . [ رَ وِ شْ ] همان روش است. شیوه. طرز. طریقه. راه. هنجار:برین دشت، هم دار و هم منبر استروشن جهان زیر تیغ اندر استفردوسیتو این را دروغ و فسانه مدانبه یک سان روشن زمانه مدانفردوسی واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی روشن ویر روشن ویر. [ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) روشنفکر. که فهم و ادراک روشن دارد. که دارای هوش سرشار و قوه ٔ تمیز است : حیلش را شناخت نتواندجز کسی ت... روشن هوا روشن هوا. [ رَ / رُو ش َ هََ ] (ص مرکب ) که هوای روشن دارد. که دارای هوای صاف و روشن است : که شهری خنک بود و روشن هوااز آنجا گذشتن نبودی... مغز روشن مغز روشن . [ م َ رَ / رُو ش َ ] (اِ مرکب ) سُعوط و نشوق و هر چیزی که به بینی کشند. (ناظم الاطباء). نیم روشن نیم روشن . [ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) نیمه روشن .که اندکی روشن است و کاملاً تاریک نیست : چو آمد شب آن نیم روشن دیارسیه مشک بر عود کرد اختی... روشن مهر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. روشن روز معلوم الحال روشن دشت روشن دشت، منطقهای در جنوبشرق شهر اصفهان، نامش را از یک اتفاق مهم در گذشته گرفته است. صاحب زمینهای قدیمی این منطقه آقای فرهمند بودند که یکی از برادر... نیمه روشن نیمه روشن . [ م َ / م ِ رَ /رُو ش َ ] (ص مرکب ) آنجا که نه تاریک باشد و نه کاملاً روشن . (فرهنگ فارسی معین ). سایه روشن . تاریک روشن . علی روشن علی روشن . [ ع َ رَ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیمچه ، بخش گتوند شهرستان شوشتر. واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری گتوندو در کنار راه اتومبی... سایه روشن سایه روشن . [ ی َ / ی ِ رَ / رُو ش َ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح نقاشی تقلید پرتو افتادن نور بجایی و روشن کردن قسمتی و تاریک گذاشتن قسمت دیگر. (ی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۹ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود