اجازه ویرایش برای همه اعضا

جا

نویسه گردانی: JA
جا در زبان مازنی (تاپوری) حرف اضافه ای است به معنای «از»؛ برای مثال: «ایرانِ جا اِمِه» به معنای «از ایران می آیم».
همچنین بعد از برخی کلمات معنای «با» و «به همراهِ» می دهد؛ به عنوان مثال: «امیرِ جا بیَمومه» به معنی «با امیر (یا به همراه امیر) آمدم».
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف ا...
تاری جا. (اِ مرکب ) جای تاریک . کنایه از مکان سخت و دردناک . محل تاریک و سخت و شوم .
چه جا. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان . در 32هزارگزی جنوب علی آباد واقع است . کوهستانی و معتدل و مرطوب اس...
شب جا. [ ش َ ] (اِ مرکب ) منزل شب و جایگاه شب و شب باش . (ناظم الاطباء).
جا زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) چیز کم قیمت و بدلی را بجای چیز پربها و اصلی به کسی دادن . بدلی را بجای اصلی دادن یا فروختن به چالاکی و زرنگ...
میدانگاه در میان مردم بروجن وچهارمحال این واژه کاربرد دارد وبه معنی جای باز ومیدان به کار می رود شاید نخست این واژه "فراخ جا" بوده باشد.
همه جا. [ هََ م ِ ] (اِخ ) دهی است از توابع شهرستان کرج . دارای 293 تن سکنه ، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، لبنیات و عسل است . (ا...
خاص جا. (اِ مرکب ) پناه گاه . مقر. (ناظم الاطباء).
جا و جو. [ وَ ] (اِ مرکب ) از اتباع است . مکان . جای .
جا رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته ٔ خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن . با سکوت اذعان ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.