اجازه ویرایش برای همه اعضا

بر

نویسه گردانی: BR
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض
مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . حرف اضافه هم است. بر به معنی کنار ، بر به معنی نادیده خواندن. بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن،
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
بر زدن . [ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) ۞ در اوراق قمار، پس و پیش کردن ورق ها تا دغلی و تقلب در آن نباشد. زیرو روی کردن اوراق قمار تا نباید حری...
بر زده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شاخ و شاخه ٔ بلند شده و بربالیده .(آنندراج ). شاخ درخت و هرچیز که ساخته و بلند شده باشد و بالیده را ...
بر راه . [ ب َ ] (حرف اضافه + اسم )(از: بر + راه ) براه . در راه . در طریق : از شیر و گوزن و گرگ و روباه لشکرگاهی کشیده بر راه . نظامی (لیلی و...
آهن بر. [ هَُ ب ُ ] (نف مرکب ) آهُن بُره . نقاب . نقب زن . آهون بُر.
ارث بر. [ اِ ب َ ] (نف مرکب ) ارث بَرَنده . وارث .
اره بر. [ اَرْ رَ / رِ ب ُ ] (اِ مرکب ) قسمی کتیرا که مفتول نیست .
نفس بر. [ ن َ ف َ ب ُ ] (نف مرکب ) که نفس را قطع کند. که از دشواری یا سنگینی و گرانی رونده یا برنده را به ستوه آرد: راه نفس بر. بار نفس بر...
نحس بر. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) نحوست برنده . زایل کننده ٔ نحوست و شومی و نامبارکی : شاه معظم اخستان آنکه رضا و خشم اونحس بر زحل شود سعدربای ...
نرم بر. [ ن َ ب ُ ] (اِ مرکب ) نام افزاری است درودگران را و آهنگران را. || (نف مرکب ) کنایه از مردم چاپلوس و حیله ور. (برهان قاطع) (آنندرا...
نوش بر.[ ب َ ] (اِ مرکب ) انگبین . عسل (؟). (ناظم الاطباء).
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۵۲ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.