بحر
نویسه گردانی:
BḤR
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دریا Darya (پهلوى) ، دَمدیمیا Damdimia (پهلوى: دریا ، اقیانوس) ، زِرا Zera (پهلوى: دریا ، بحر) ، اِزْرِه Zreh (پهلوى: دریا) ، کوپار Kupar (سانسکریت: کوپارَ - اَکوپارَ : دریا ، بحر ، اقیانوس) اِزْرِه فراخکَرْت
Zreh faraxkart (پهلوى: سرور دریاها ، اقیانوس) اِزْرِه اَخْوْ Zreh axv (بزرگِ دریاها ، اقیانوس) شایان گُفت است که واژه ى اقیانوس معرب است این واژه از اساس یونانى ست و بوده "اُکیانوس" و همریشه واژه Ocean درانگلیسى ست. شایسته ما ایرانیان نیست که واژگان اروپایى
را از فیلتر و صافى تازیان گذرانده و بیان کنیم و اگر واژه اى خارجى ست درست آن است که ما آن را براساس چهارچوب زبان خود ادا کنیم ایرانى هرگز ک را به ق بدل نمى کند مثلاً هرگز کیبورد را قیبورد نمى گوید پس ما درست آن است که بگوییم و بنویسیم: اُکیانوس
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بحر متقارب. نام یکی از «بحور عروض» (= بحرهای عروض) است. «عَروض» نام یکی از علوم دوازده گانه در فرهنگ سنتی عرب است؛ «قافیه» یکی دیگر از این علوم است (ر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فرهنگِ فارسی به ترکیِ بحرالغرائب، اثر حلیمی، دانشمند سدۀ نهم و دهم هجری در عثمانی، در یک مقدّمه و یک فصل و دو قسم، که به شیوۀ نصاب الصبیان ابونصر فراه...
بحرالغرائب معروف به قائمه، در دو جلد، که جلد نخست آن فرهنگ لغات فارسی به ترکی و جلد دوم آن در خصوص قواعد عروض و قافیه و بدیع و بیان است. از این اثر، ک...
بهر. [ ب َ ] (اِ) حصه . نصیب . حظ. بهره . (برهان ). نصیب . قسمت . (آنندراج ) (انجمن آرا). حصه . نصیب . بهره . (رشیدی ) (جهانگیری ). حصه . نصیب . قسمت ...
بهر. [ ب َ رِ ] (حرف اضافه ) برای . (انجمن آرا) (آنندراج ). به جهت . به علت . (رشیدی ). کلمه ٔ رابطه از برای بیان علت یعنی برای و از برای و...
بهر. [ ب َ ] (ع مص ) روشن شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غلبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غالب آمدن بر کسی . (از ن...
بهر. [ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) توانگری . || دوری . || درستی . || اندوه . || هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک از هلاکت . (...
بهر. [ ب ُ ] (ع اِ) زمین فراخ . || میانه ٔ وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || تاسه و دمه . (منتهی ا...