ذکر
نویسه گردانی:
ḎKR
ذَکَر - این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه ى پهلوىِ زَکَر Zakar به معناى نر ، نرینه ، افزار نرینگى برداشته معرب نموده و ساخته اند: ذَکَر ، ذُکور ، ذُکورة ، ذِکار ، ذِکارة ، ذکران ، تذکیر ، ذَکَّرَ یُذَکِّرُ ، مذکّر و ...!!!!
همتایان دیگر آن در پارسى اینهاست: کـ ـیر K ir (پهلوى: اندام نرینه) ، نره Nareh (پهلوى: افزار نرینگى ) ، آبار Abar (پهلوى: اندام تناسلى مرد ، نرینه افزار ) ، شرمگاه Sharmgah (پهلوى: عورت مرد/زن که از سر شرم آن را مى پوشانند) ، نرینه افزار Narineh Afzar (پارسى:
اندام تناسلى مردانه و نرینه)
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ذکر. [ ذِ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) ضدّ انثی . و جمع آن ذکور است . و عضو مخصوص را نیز نامند و جمع آن مذاکیر است . و این جمع برخلاف قیاس می باشد. || (ص ) ق...
ذکر. [ ذِ ] (ع مص ) یاد کردن .تذکار. گفتن . بیان کردن . بر زبان راندن ۞ . مقابل صُمت . نگاشتن . نبشتن : این فصل از تاریخ مسبوق است بر آنچ...
ذکر. [ ذَ ک َ ] (ع اِ) عوف . شرم مرد. عورت مرد. ایر. نره . حمدان . آلت . آلت مردی . آلت رجولیت . آلت تناسل . شرم اندام مرد. خرزه . نیمور. چک ....
ذکر.[ ذَ ک َ ] (ع ص ) نر. فحل . مرد. نرینه . صاحب برهان گوید: به لغت زند و پازند نیز ذکر به معنی نر باشد: الظلیم ، ذکر النعام ، ظلیم شترمرغ ن...
این دو واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آدیواچ (سنسکریت)
ناجیاس (سنسکریت: ناجیاسی)
ذکر اره . [ ذِ رِ اَرْ رَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) نوعی از ذکر درویشان که تلفظ آن بشرکت زبان و سینه باشد بوجهی که آواز کشیدن اره بدان مف...
ذکر خیر. به نیکی از کسی یا چیزی یاد کردن. ستایش و تمجید کسی. نکو گفتن. او بدی گوید و چنان داند من نکو گویم و چنین دانم. خاقانی. //////////////////////...
خامل ذکر. [ م ِ ذِ] (ص مرکب ) گمنام . مجهول نام . ناسرشناس : کسی که باشد مجهول نام و خامل ذکربذکر او شود اندر جهان همه مذکور. فرخی .سالار بکتغدی...
این دو واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پِراهمند (پراه= ذکر؛ سنسکریت + مند)
گفتنی