اجازه ویرایش برای همه اعضا

طور

نویسه گردانی: ṬWR
طور /to[w]r/ نوع؛ گونه. [قدیمی] حالت؛ چگونگی.[قدیمی]مرتبه؛ نوبت. فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
این سَماس (= عبارت) پارسی ـ عربی است و پارسی جایگزین آن ویسپایو می باشد که واژه ای اوستایی است
«طور» و «خلاصه» عربی است و پارسی جایگزین به طور خلاصه این است: کیم بَهونا (سنسکریت)
دیر طور سینا. [ دَ رِ رِ ] (اِخ ) یا کلیسای طور بر قله ٔ کوه طور سینا قرار دارد و این همان کوهی است که نور بر موسی بدانجا تجلی نمود و بیهوش ...
نگاه کنید به: اتفاقی
تور ، به معنای گشت می باشد که هم ریشه ی همسان با واژگان تور و توریسم در زبان انگلیسی است .
تور. [ ت َ وَ ] (اِ) تبر هیزم شکنی را گویند، چه در فارسی «با» به «واو» و برعکس تبدیل می یابد. (برهان ) (آنندراج ). تبری که بدان هیزم شکنند. ...
تور. (ص ) تیره . تاریک . (فرهنگ فارسی معین ) : آن کس که داشت آنچه نداری تو، او کجاست کار چو تار او همه آشفته گشت و تور.ناصرخسرو.
تور. (ص ، اِ) گیاهی باشد ترش مزه که آن را در آش ها کنند. (برهان ). گیاهی است ترش مزه ، که آن را ترشه نیز گویند و در آشها کنند. (فرهنگ رشیدی ...
تور. [ ت َ ] (ع مص ) جاری و روان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) میانجی میان قوم . (منتهی الارب )...
تور. (اِخ ) ولایت توران را نیز گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج ). ولایت تورا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.