اجازه ویرایش برای همه اعضا

میان

نویسه گردانی: MYAN
میان. (اِ. ). کمر، چه از آن انسان باشد و چه حیوان. (از یادداشت مؤلف). کمر و کمرگاه. (ناظم الاطباء). کمر باشد. (فرهنگ جهانگیری). به معنی کمر است زیرا که وسط نام دو طرف بدن است. (از آنندراج) (از غیاث). به معنی کمرگاه هم هست . (برهان). به معنی وسط قد و کمر باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون): کلاسنگی در میان بسته و توبره ای در پشت انداخته. (ترجمه تفسیر طبری). بزد بر میان پلاشان گرد همه مهره پشت بشکست خرد. فردوسی . به گرسیوزاندر چنان بنگرید که گفتی میانش بخواهد برید. فردوسی . بزد بر میانش بدو نیم گشت دل برزویلا پر از بیم گشت . فردوسی . آن کمر باز کن بتا ز میان زین غم و وسوسه مرا برهان. فرخی. چریده دیولاخ آگنده پهلو به تن فربه میان چون موی لاغر. عنصری. ستیزه بدن عاشقان به ساق و میان بلای گیسوی دوشیزگان به بش و به یال. عسجدی. شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه. منوچهری. گوش و پهلو و میان و کتف و جبهه و ساق تیز و فربی ونزار و قوی و پهن و دراز. منوچهری. عاشقی کو در میان خویش بر بسته ست جان بسته است از زلف معشوقان کمر شمشیر تنگ. منوچهری.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
میان محله گفشه . [ م َ ح َل ْ ل َ گ َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لشت نشای شهرستان رشت ، واقع در 35هزارگزی جنوب باختری بازار لشت نش...
وادی میان آباد. [ ی ِ ] (اِخ ) یکی از سه جلگه ٔ مهم پارت که بین کوه آلاداغ و جغتای یا جوین قرار دارد. دو جلگه ٔ دیگر وادی مشهد و وادی نیشا...
این آمیخته واژه را می توان بجای واژه های گوناگونی از ریشه ی عربی چون «باطل کردن»، «الغا نمودن»، «لغو کردن» و مانند آن ها بکار برد.
اندر میان کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسیط. (تاج المصادر بیهقی ). واسطه قرار دادن ؛ میانجی کردن : چون معدل این بشنید صلح پیش آورد ...
باریک میان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) لاغرمیان گردیدن . کمرباریک شدن . خَمَص . (منتهی الارب ). ضُمور. (ترجمان القرآن ) (دهار). اضطمار. (تاج ...
میان رودبار بالا. [ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل ، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری آمل در طرفین رودخانه ٔ بلده متشکل ...
خرابه ٔ میان رود. [ خ َ ب ِ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل که دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیای...
قصاب کلا میان ده . [ ق َص ْ صا ک َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساسی کلام بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 12000 گزی جنوب باختری بابل و ...
باریک میان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب م ) بیماری یا عارضه ٔ دیگری کسی را کمرباریک و لاغر کردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.