کت
نویسه گردانی:
KT
کَت در گویش رودباری به معنای گاز گرفتن با دندان است
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
کت محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از توابع چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 167).
کت گنبد. [ ک َ ت ِ گُم ْب َ ] (اِخ ) نام محلی است فرسخی بیشتر مغرب سروستان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کته گنبد شود.
کت بستن . [ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ۞ دستهای کسی را به بند از بالای بازو به پشت بستن . (از فرهنگ فارسی معین ). || مجازاً، مغلوب کردن ....
کت و کول . [ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کفت و کول . دوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کول و رجوع به کت شود.- به کت و کول هم جستن یا ...
کاپادوکیه یا کَتپَتوکه یا کتپاتوکی (پارسی باستان: Katpatuka، یونانی: Καππαδοκία) نام سرزمین باستانی پهناوری در آسیای کوچک (ترکیه کنونی) است و معنی آن...
کت اسپست . [ ک َ اِ پ ِ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
جورج – بیو- برامل ( به انگلیسی: George Bryan "Beau" Brummell (7 June 1778 – 30 March 1840 ) اشرافزادهی قمارباز و دوست صمیمی شاهزاده انگلیسی «نایب ا...
کت و کلفت . [ ک َ ت ُ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) یُغُر. سِتُنبَه . (یادداشت مؤلف ). ستبر. کلفت . ضخیم . (از فرهنگ فارسی معین ).
کت و دامن . [ ک ُ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پوششی زنان را که مرکب از کت و دامن باشد. پوششی که از کت و دامن فراهم آمده باشد. رجوع ...
کت و کلفتی . [ ک َ ت ُ ک ُ ل ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کت و کلفت . ضخیمی . یُغُری .