اجازه ویرایش برای همه اعضا

سر

نویسه گردانی: SR
سُر در گویش رودباری به معنای لَب است
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
چنگه سر. [ چ َ گ َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گردیان بخش سلماس شهرستان خوی . در 30 هزارگزی جنوب باختری سلماس و 4 هزارگزی جنوب راه ار...
چادر سر. [ دَ / دُ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چادری که زنان بر سر افکنند.
چیله سر. [ ل ِ س َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. در 28هزارگزی جنوب خاوری دشتیاری کنار راه دلگان ...
چیده سر. [ دِ س َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نازیل بخش خاش شهرستان زاهدان . در 66هزارگزی شمال باختری خاش و هزارگزی شوسه ٔ زاهدان به...
حلقه سر. [ ح َ ق َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . سکنه ٔ آن 172 تن است . آب آن از رودخانه ٔ پیش رودبار و محصول ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تلیک سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
تیره سر. [ رَ / رِ س َ] (ص مرکب ) تیره مغز. تیره رای . تیره خرد : کیست میرالشعرا گوئی و هم گوئی من نام خود خود نهی ای تیره سر و تیره ضمیر. سوز...
تنگی سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ژاوه رود است که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و 107 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
پیره سر. [ رَ / رِ س َ ] (ص مرکب ) پیرسر. صاحب موی سفید. دارای موی کافورگون . سالخورده : یکی پیره سر بود هیشوی نام جوان مرد و بیدار و با فرّ و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.