اجازه ویرایش برای همه اعضا

شرم

نویسه گردانی: ŠRM
شرم /šarm/ (اسم) [پهلوی: šarm] ۱. آزرم؛ حیا؛ حالت انفعال که هنگام حرف زدن یا ارتکاب عملی به ‌شخص دست می‌دهد. ۲. [قدیمی، مجاز] ناموس. ۳. آلت تناسلی: ◻︎ بدو گفت کآن خون گرم من است / بریده ز تن باز شرم من است (فردوسی: ۶/۲۰۰). ⟨ شرم داشتن: (مصدر لازم) باشرم بودن؛ باحیا بودن؛ خجلت داشتن؛ آزرم داشتن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شرم زده . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خجل و شرمنده . (ناظم الاطباء). شرمگین . شرمنده . (از آنندراج ). شرم زد. شرمسار. شرمگین . شرمگن . شرمناک :...
فیل شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) پیل شرم . (فرهنگ فارسی معین ). زنی که شرم بزرگ دارد.
بار شرم . [ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خایه . بیضه : بجائی شد و خایه ببرید پست برو داغ بنهاد و او را ببست بخایه نمک بر پراکند زودبحقه د...
پیل شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) کلان شرم (زن ).
تنگ شرم . [ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) که کُسی تنگ دارد. مقابل کُس فراخ . رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
شرم آور. [ ش َ وَ ] (نف مرکب ) خجلت آور. مایه ٔ شرم و خجلت . که شرمساری آرد. مورث خجلت . مایه ٔ خجلت . موجب سرافکندگی . (یادداشت مؤلف ).آنچه ...
شرم آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی . (ناظم الاطباء) : روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خودشبنم بیگانه را ره ن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
شرم زدگی . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرم زد و شرم زده شود.
شرم کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیا کردن . خجالت کشیدن . (یادداشت مؤلف ). خثر. (منتهی الارب ). اخراد. (از منتهی الارب ). خجاء. (منتهی الار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.