بیرقی
نویسه گردانی:
BYRQY
بیرقی. [بِ. رَ]. (ص. نسبی) منسوب به بیرق. بیرق دار، واجد بیرق. مثل: علم چوبی است بیرقی، که بیرق بدان بسته باشند/زده باشند. هز چیز بیرق دار. متصل به بیرق. در انگلیسی: pen′noned
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.