دسته
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DSTH
    
							
    
								
        دستهdaste معنی ۱. آنچه مانند دست یا بهاندازۀ دست باشد. ۲. چیزی که تمام آن یا دنبالۀ آن در دست گرفته شود: دستهٴ شمشیر، دستهٴ تبر، دستهٴ تار، دستهٴ کوزه، دستهٴ گل، دستهٴ علف، دستهٴ کاغذ. ۳. گروهی از مردم که در یکجا و با هم باشند یا با هم حرکت کنند. ۴. عدهای ورزشکار که در نوعی از ورزش با هم کار کنند. ۵. عدهای نوازنده و خواننده که آهنگی را با هم بنوازند و بخوانند. مترادف ۱. سنخ، صنف، قسم، گونه ۲. باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه ۳. قبضه
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        از این سه واژه، دو واژه ی آن (فرار، جمع) عربی و دسته پارسی است؛ جایگزین پارسی این سه واژه، هَندیمَن است که از اوستایی: هَندَرِمَنَ و هَندْوَرِمْنَ ساخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صندلی  دسته دار. [ ص َ دَ ی ِ دَ ت َ / ت ِ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) صندلیی  که  از طرفین  دارای  دسته  باشد برای  تکیه .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاقو دسته  کردن . [ دَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص  مرکب ) بیکار بودن . کار نداشتن . سر بجیب  فرو بردن . (آنندراج ). غنچه  خسپ  بودن . (آنندراج ).  ||  در ...