اجازه ویرایش برای همه اعضا

نره شیر

نویسه گردانی: NRH ŠYR
نره. [نَ رّۀ] (ا. ص.). نر؛ قوی؛ تنومند (در ترکیب با نام حیوانات): نره‌شیر، نره‌خر. چو بیشه تهی ماند از نره شیر شغالان در آیند در وی دلیر ... ادیب الممالک فراهانی. که فرزند بد گر شود نره شیر به خون پدر هم نباشد دلیر فردوسی طوسی چو آگاهی آمد به سام دلیر که آمد ز ره بچه نره شیر همو. بیامد کمربسته زال دلیر به پیش شهنشاه چون نره شیر به دستوری بازگشتن ز در ... ...هم اندر تگ اسپ یک چوبه تیر بینداخت و بگذاشت چون نره شیر سپر برگرفتند ژوپین وران ... همو نه خرگوش را پنجه نره شیر است نه دراج را چنگل شاهباز است ... خالد نقشبندی. بمیدان چو آن هفت مرد دلیر همی اسب راندندچون نره شیر یکی شیهه زد مرکب داریوش ... ... مرا گنج بسیار و لشگر دلیر حریفند هریک بصد نره شیر کنم اختری روشن اندر جهان ... افسرالملوک عاملی.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.