اجازه ویرایش برای همه اعضا

منجر

نویسه گردانی: MNJR
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فَرجَف farjaf که در پهلوی فره جف frajaf بوده است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
منجر. [ م ُ ج َرر ] (ع ص )کشیده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کشیده شده . (ناظم الاطباء). || هر کاری که پس از کشش ...
منجر. [ م َ ج َ ] (ع اِ) مقصد که از راه تجاوز کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منجر. [ م ِ ج َ ] (ع ص ) رجل منجر؛ مرد سخت راننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرد سخت راننده ٔ شتر. (از اقرب الموارد).
جر و منجر. [ ج َ رُ م َ ج َ ] (اِمرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، منازعه . کشمکش . جدال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به جر و منجر داشتن شود.
دیگ منجر. [ گ ِ م َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیگ رخشنده . رعد توپ . رجوع به توپ و دیگ شود.
انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . (یادداشت مؤلف ).
جر و منجر داشتن .[ ج َ رُ م َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) با کسی مجادلات لفظی داشتن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به جر و منجر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.