اجازه ویرایش برای همه اعضا

عشق

نویسه گردانی: ʽŠQ
عشق: گیرایی عاطفی شدید و لذت بخش جانداری به جانداری دیگر که با پیدایش ناگهانی [عارف قزوینی: به نگاهی دل ویرانه چنان کرده خراب*** که دگر کار دل از صورت تعمیر افتاد] یا در گذر زمان [سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل] به دلیل احساس نزدیکی خاص با آن، احساس می‌کند که با او پیوندی دارد یا می خواهد به هر بهایی به او بپیوندد. عشق با اندوه و خرد گریزی نیز همراه است [حافظ: صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم*** تا به کی در غم تو ناله ی شبگیر کنم]. با پیوستن به معشوق، از درجه ی عشق کاسته می شود و دوست داشتن می گردد، عشق می تواند یک طرفه یا دوطرفه باشد [بابا طاهر: چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی*** که یک سر مهربانی دردسر بی] و درجه ی آن بستگی به میزان احساسات فرد دارد؛ ممکن است در کسی بسیار شدید باشد که درصورت نپیوستن به معشوق خودکشی کند و در دیگری کم تر باشد که در صورت نپیوستن یا مرگ معشوق، در گذر زمان او را فراموش کند. عشق می تواند انگیزاننده ی آفرینش های هنری باشد. (https://www.cnrtl.fr/definition/amour) این واژه ی عربی برگرفته از گیاهی به نام عشقه (گل چسبنده یا پیچک) است و از واژه ی اوستایی ایشتکه (خانه آرزو) ساخته نشده که آن واژه از ایش (آرزو کردن) و کته (کده) ساخته شده است؛ و آرزو کردن تفاوت بسیاری با آرزو کردن یا خانه آرزو دارد. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مهر (دری) زوش zush (پهلوی)، فری fri (پهلوی). پریتات pritAt (سغدی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی در...
عشق عقلی . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که مبداء آن توجه به ذات حق تعالی باشد و مخصوص مقربان درگاه ا...
عشق گفتن . [ ع ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سلام کردن . (ناظم الاطباء). به معنی مصدر عشق زدن است . (از آنندراج ). رجوع به عشق و عشق زدن شود : ز ...
عشق پیچه . [ ع ِ ق ِچ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عشق پیچان که نباتی است . (از غیاث اللغات ). رجوع به عشق پیچان شود.
عشق پرداز. [ ع ِ پ َ ] (نف مرکب ) عاشق پیشه . عشق باره : خوشا تغافل رسوای عشق پردازان برای دیدن پنهان بهانه میخواهند.ظهوری (از آنندراج ).
عشق پرستی . [ ع ِ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عشقبازی به حد افراط. پرستش عشق . دلدادگی مفرط : اول کاین عشق پرستی نبوددر عدم آوازه ٔ هستی نبود.نظامی...
عشق پیچا. [ ع ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یاسمن ینگی دنیائی . (ناظم الاطباء).
عشق اکبر. [ع ِ ق ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه )اشتیاق به لقای حق تعالی و معرفت ذات و شهود صفات درذات است . فلاسفه و ظر...
عشق انگیز. [ ع ِ اَ ] (نف مرکب ) عشق انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشق و شیفتگی : شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاووسان بسان قطره های قیر باریده براخگر...
عشق اوسط. [ ع ِ ق ِ اَ / اُو س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشق حکماء و علماء است به تفکر و تعمق در صنع خدای متعال و حقایق مو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.