قریب
نویسه گردانی:
QRYB
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پنته pante (سغدی) نزدیک (مانوی و پهلوی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) (ابو...) ناحیه ای است در عراق واقع در قضاء کاظمیه . (از اعلام المنجد).
غریب . [ غ ُ رَ ] (ع اِمصغر) رواست که مصغر غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز آن باشد. (از معجم البلدان ).
غریب . [غ ُ رَ ] (اِخ ) وادیی است در دیار کلب ، و در شعری به حالت مضاف به «ضاح » آمده است . (از معجم البلدان ).
غریب /qarib/ ۱. دورافتاده از وطن. ۲. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او نا آشناست. ۳. [مجاز] موجب شگفتی؛ عجیب. ۴. (اسم) (ادبی) در عروض، از بح...
شب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت ...
غریب کش . [ غ َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه غریبان و بینوایان را آزار و اذیت کند.
غریب شکل . [ غ َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای شکل و هیأت شگفت انگیز و نادر باشد : لطیف جوهر و جانی ، غریب قامت و شکلی نظیف جامه و جسمی ...
به کسی گفته میشود که در مکانی یا مهمانی یا مجلسی قرار دارد و کسی را نمیشناسد و متعاقباً کسی هم ان شخص را نمیشناسد و او را تحویل نمیگیرد
غریب وار. [ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شخص غریب . ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت ).
غریب وند. [ غ َ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).