اجازه ویرایش برای همه اعضا

است

نویسه گردانی: ʼST
است/ هست. هست یعنی وجود دارد. است، فعل ربط است. گرچه از گذشته تا کنون این دو واژه را به جای یکدیگر به کار برده و می‌برند، بهتر است در نوشتن فصیح، هر یک را به جای خود به کار ببریم. بنویسیم: در میان دانشجویان کسی هست (وجود دارد) که از همه بیش‌تر می‌داند. او هنوز به خانه نرسیده است. (کتاب غلط ننویسیم از ابوالحسن نجفی) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
است . [ اَ ] (اِ) مخفّف استر. (رشیدی ) (مؤید الفضلاء). مخفف استر باشد که از دواب مشهوره است . گویند از جمله متصرفات فرعون است . (برهان ) (جها...
است . [ اَ / -َس ْ ] (فعل ) -َست ۞ . صورتی از کلمه ٔ هست . هست . (مؤید الفضلاء). و آن مفرد مغایب (سوم شخص مفرد) است از مصدر استن و بدین وجه...
است . [ اَ / -َس ْ ] (پسوند) -َست . مزید مؤخر نام بعض امکنه ، چون : مَرّست . مروَست .
است . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین ....
است . [ اِ ] (اِمص ) مخفف ایست . توقف : بر شترست رخت ما این دل تنگ سخت مااِست مکن چو قافله روی بدین طرف کند. مولوی .|| ستایش و مدح و ...
است . [ اُ ] (اِ) سرین و کفل مردم و اسب . (برهان ). و ظاهراً با اِست بکسر همزه خلط شده است .
است . [ اُ ] (اِ) مؤلفین برهان و جهانگیری و آنندراج بمعنی افکندن و انداختن یاد کرده اند واین معنی را ازین بیت استخراج کرده اند : بر نطع ز...
است . [ اُ س ِ ] (اِخ ) ۞ نام دسته ای از ساکنین قفقاز که در دو ناحیه سکونت دارند: استی شمال ، در روسیه ٔ شوروی ، سکنه ٔ آن 152000 تن کرسی ...
است . [ اَ / اُ ] (اِخ )(مخفف اوستا) تفسیر کتاب دینی زردشتیان و در فرهنگها بغلط آنرا کتاب زند و پازند نوشته اند : شهنشاه ایران سر و تن بشست به...
است . [ اِ ] (اِخ ) ۞ (خاندان ...) خانواده ٔسلطنتی مشهور ایتالیا، که دیری در فِرّار، مُدِن و رِگژیو حکومت داشت و از آریُست و تاس حمایت میکر...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.