اجازه ویرایش برای همه اعضا

خانه

نویسه گردانی: ḴANH
خانهxāne معنی ۱. بنایی که انسان، به‌ویژه خانواده در آن زندگی می‌کند؛ منزل. ۲. جایی که جانوران در آن زندگی می‌کنند؛ لانه؛ کنام. ۳. هریک از چندضلعی‌های موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه. ۴. [قدیمی] اتاق/اطاق. ۵. مکان انجام دادن کاری، مانند آهنگری، تیمار کردن، چاپ کردن، و عبادت کردن در کلمات «آهنگرخانه»، «تیمارخانه»، «چاپخانه»، و «عبادتخانه». ۶. (نجوم) [قدیمی] هریک از بخش‌های ناهموار منطقةالبروج. ۷. [قدیمی] اتاق. ⟨ خانهٴ باد: (نجوم) [قدیمی، مجاز] برج میزان: ◻︎ سنبلهٴ چرخ را خرمن شادی بسوخت / آتش خورشید کرد خانهٴ باد اختیار (خاقانی: ۱۸۳). خانه‌خانه: (ص مرکب ، ق مرکب). متخلخل. ۱. خانه‌به‌خانه. ۲. (صفت) دارای خانه‌های متعدد؛ دارای شکل‌های چهارگوش مانند صفحۀ شطرنج. ⟨ خانهٴ خدا: [مجاز] ۱. کعبه. ۲. مسجد. ⟨ خانهٴ کمان: [قدیمی] سوراخ موجود در میانۀ کمان، در کنار محل دست گرفتن، که تیر را از آن می‌گذرانند؛ کمان‌خانه. مترادف: ۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت ۲. آپارتمان، کاشانه ۳. اتاق، وُثاق، حجره ۴. چاردیواری، سرپناه ۵. اقامتگاه، ساختمان مسکونی، مأوا ۶. کلبه، سراچه ۷. آلونک، کوخ ۸. دولت سرا، قصر، کاخ ۹. لانه، آشیانه ۱۰. غار، سوراخ، کنام ۱۱. بوم ۱۲. میهن.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
خانه قلعه خانه . [ ن َ / ن ِ ق َ ع ِن ِ ] (اِخ ) قلعه ای است در 34500 گزی غرب قلعه زرنی متصل نهر آب جوش در علاقه ٔ حکومت درجه 2 بکواه و ...
خانه کن . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) مسرف . خانه براندازنده . ناخلف . مدبر که خانه ٔ پدر براندازد. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ویران کننده . (غیاث ...
خانه رس . [ ن َ / ن ِ رَ ] (ن مف مرکب مرخم ) میوه ای که کال و نارس از درخت چیده و در خانه پخته و رسیده کرده باشند. (ناظم الاطباء) (غیاث ا...
خانه بر. [ ن َ / ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ اثاث خانه . رباینده ٔ اثاث خانه . دزد. سارق . ج ، خانه بران : چو دزد خانه بر کالا همی جست سریر شاه ...
خانه پا. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) خانه پاینده . سرایدار. کسی که پس از رفتن همه ٔ اهل خانه از برای حفظ آن بجای ماند. حارس خانه . حافظ خانه ...
آس خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آسکده . سرآسیا. آسیاخانه . آسیاکده . مطحن . مرحی . محل آسیا.
پس خانه . [ پ َ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) پشت خانه . داخل و اندرون سرای . || بُنه و اسباب شاهی یا امیری که از پس آرند،از آنکه در راه محتاج ا...
ته خانه . [ت َه ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکانی که در زیرزمین سازند و در ایام گرما، در آنجا نشینند، به عربی آن را مطموره و به فارسی نهانخانه ...
هم خانه . [ هََ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) همخانه . هم مسکن . که با یکدیگر در یک جا سکونت کنند. همنشین : از پی عدل و فضل شاهانه گور با شیر گشت هم ...
شب خانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ۞ خانه ٔ شب . شبستان که حرم سرای پادشاهان باشد. (از برهان ). مرادف شبستان . (آنندراج ). شبستان وحرم سرا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.