اجازه ویرایش برای همه اعضا

لطفا

نویسه گردانی: LṬFA
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پَدیان padyān (پیشوند قید ساز مانوی پد با واژه ی پهلوی و سغدی یان یعنی لطف) یانیها yānihā (پهلوی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عطأاﷲ الحویزی . صاحب شرح شرایع الاسلام . بنابه گفته ٔ صاحب امل الاَّمل در جزء ثانی کتاب خود به نام تذ...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدالغیاث الظفیری . از علمای یمن متولد و متوفی ̍ به ظفیر و منسوب بدانجاست . او را تصانیفی است ، چون : الم...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمهدی البحرانی . مالک و هم مصحح نسختی از شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید به سال 1164 هَ . ق ...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن یوسف . صاحب شرح فرائض الحلمی الرومی .
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ](اِخ ) ابن یوسف حلیمی (قاضی ). رجوع به حلیمی شود.
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) بیان تیمور. از ملازمان شاهرخ بود و از جانب وی پس از ورود شاهرخ به اصفهان مأمور ضبط اموال فارس گشت . (حبیب...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ )محمد از ادبای هندوستان و از معاصرین اورنگ زیب . وی تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی را تحت عنوان «آسمان سخن » به ...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) مصری . طبیب بود و او راست : تصریح فی شرح التلویح و کتاب تلویح از فخرالدین خجندی است .
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) مولانا جلال الدین از اصناف علوم بهره ور بود و سالهادر مملکت بخارا به لوازم منصب قضا قیام داشت . وفاتش در بیست...
قاضی لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولانا) قاضیی است دانشمند و در صنایع شعری کمال مهارت داشته و قطع از شاعری مولانا از ولایت بهره داشته ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.