اجازه ویرایش برای همه اعضا

اشباع

نویسه گردانی: ʼŠBAʽ
در فرهنگ های عربی العین نوشته ی احمد فراهیدی (درگذشه به سال 175 قمری)، لسان العرب نوشته ی ابن منظور (در گذشته به سال 711 قمری) مجمع البحرین نوشته فخرالدین طریحی (درگذشته به سال 1085 قمری ) و فرهنگ عربی - فارسی لاروس، اشباع از اشبع به معنی سیر کردن از غذا آورده شده است. در سنسکریت فعل سپها sphā به معنی چاق شدن است؛ و چون در دیگر زبان های آریایی ph به صورت ف خوانده می شود، نمی توان گفت اشباع از سپهای سنسکریت گرفته شده است. از سوی دیگر، در زبان های باستانی اوستایی، پهلوی، سغدی، پارتی و مانوی نیز مشابه این واژه نیامده است. در مانوی: هَمبار، در سغدی: اَمپَرت، اَمبیر باو، پتژماندیا patežmāndyā ، پَتیژمان و...، در پهلوی: سِر، سِریه serih، سَگریه sagrih که هیچ کدام با اشباع همخوانی آوایی ندارند. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پردم pordam (خراسانی) ابزن abzen (سغدی: ábzeni) امبیر ambir (سغدی) هَمبار (مانوی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
اشباع . [ اِ ] (ع مص ) سیر گردانیدن . (منتهی الارب ). سیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا): اشبعته من الجوع . || سیراب گردانیدن . || ...
اشباع پذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) ۞ که قبول اشباع کند.
حرف اشباع . [ ح َ ف ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که شعراء متقدم از الف اطلاق اشعار عرب گرفته اند، که عرب در قاف...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.