صورت
نویسه گردانی:
ṢWRT
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: لچ lac، دیمر dimar، دیمه dime (دری) لاریک lārik، نارک nārek (لکی) افت aft (خراسانی) کرپ karp، نیکاس nikās (پهلوی) انگس angas (سغدی).***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
صورتفلکی یا پیکرآسمانی مجموعهای از ستارهها است که از دیدگاه زمینی به شکل خاصی تشبیه و نامگذاری شدهاست.[۱] در واقعیت سه بعدی، ستارگان یک پیکرآسمان...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ویشمن viŝman (سنسکریت: veŝman) ****فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
صورت پرست . [ رَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پرستنده ٔ صورت . فریفته ٔ جمال ظاهر : آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی ج...
صورت پذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ صورت . قبول کننده ٔ صورت . || انجام شدنی . ممکن .
صورت بینی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صورت بین . ظاهربینی . به ظاهر نگریستن . مقابل معنی بینی . رجوع به صورت بین شود.
ملائک صورت . [ م َ ءِ رَ ] (ص مرکب ) رجوع به ملایک صورت شود.
صورت آرائی . [ رَ ] (حامص مرکب ) صورت نگاری کردن . (آنندراج ). عمل صورت آراء. نقاشی . صورت نگاری : خردکاری به کار بنائی نقشبندی به صورت آرائی ...
بهشتی صورت . [ ب ِ هَِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه صورتی تر و تازه دارد. بهشتی روی . زیبا : بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میانست .سعدی .