آرمان
نویسه گردانی:
ʼARMAN
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سازگاری، هماهنگی، همکاری، همدلی (دری) میسرا misrā (سغدی: میثره mişra)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عرمان . [ع َرْ رَ ] (ع ص ) از قرای صرخد است ، که آن از عمل حَوران ، از اعمال دمشق بوده است . (از معجم البلدان ).
ارمان . [ اَ ] (اِ) ۞ آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل ۞ . || حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان حسرت خوردن بود. (صحاح الفرس ). |...
ارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی از دارو باشد که بوی آن ببوی قرفه ماند و بیخ دندان را سخت کند. (برهان ). و رجوع به ارمال و ارماک و ارمالک شود.
ارمان . [ اِ ] (اِ) هر چیز که آن بعاریت باشد. (برهان ).
ارمان . [ اِ ] (اِخ ) ۞ یکی از خاورشناسان که به اسلوب علمی در باب مصر و زندگانی مصریان تصنیفی کرده است ۞ و مساعی او و مَسپِروموجب تر...
ارمان . [ اِ ] (اِخ ) نام شهر و مدینه ای . (برهان ). سرزمینی است در توران ۞ . [ شهرکیست ] از کشانی ، به ماوراءالنهر. (حدود العالم ). خان ارمان...
ارمان . [ اِ رَ ] (اِخ ) ج ِ فارسی ِ اِرَم : تاریخ از روزگار اِرَم گرفتند و ایشان ده گروه بودند چون : عاد، ثمود، طسم [ جدیس ]، عملیق [ عبیل ]...
خان ارمان . [ اِ ] (اِخ ) قسمت خاک سرحد بین ایران و توران . (لغت شاهنامه ٔ ولف ) ۞ .
ارمان و اروند. [ اَ ن ُ اَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رنج و تعب . رنجگی . ارمان به معنی رنج و اروند تجربت . (فرهنگ اسدی ) : به ارمان و اروند م...