آرمان
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼARMAN
    
							
    
								
        همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سازگاری، هماهنگی، همکاری، همدلی (دری) میسرا misrā (سغدی: میثره mişra)***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عرمان . [ع َرْ رَ ] (ع  ص ) از قرای  صرخد است ، که  آن  از عمل  حَوران ، از اعمال  دمشق  بوده  است . (از معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اَ ] (اِ)  ۞  آرزو. (جهانگیری ) (برهان ). اَمَل   ۞ .  ||  حسرت . (جهانگیری ) (برهان ) (اوبهی ): ارمان  حسرت  خوردن  بود. (صحاح  الفرس ).  |...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اَ ] (اِ) نوعی  از دارو باشد که  بوی  آن  ببوی  قرفه  ماند و بیخ  دندان  را سخت  کند. (برهان ). و رجوع  به  ارمال  و ارماک  و ارمالک  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اِ ] (اِ) هر چیز که  آن  بعاریت  باشد. (برهان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اِ ] (اِخ )  ۞  یکی  از خاورشناسان  که  به  اسلوب  علمی  در باب  مصر و زندگانی  مصریان  تصنیفی  کرده  است   ۞  و مساعی  او و مَسپِروموجب  تر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اِ ] (اِخ ) نام  شهر و مدینه ای . (برهان ). سرزمینی  است  در توران   ۞ . [ شهرکیست  ] از کشانی ، به  ماوراءالنهر. (حدود العالم ). خان  ارمان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان . [ اِ رَ ] (اِخ ) ج ِ فارسی ِ اِرَم : تاریخ  از روزگار اِرَم  گرفتند و ایشان  ده  گروه  بودند چون : عاد، ثمود، طسم  [ جدیس  ]، عملیق  [ عبیل  ]...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خان ارمان . [ اِ ] (اِخ ) قسمت  خاک  سرحد بین  ایران  و توران . (لغت  شاهنامه ٔ ولف )  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارمان  و اروند. [ اَ ن ُ اَ وَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رنج  و تعب . رنجگی . ارمان  به معنی  رنج  و اروند تجربت . (فرهنگ  اسدی ) : به  ارمان  و اروند م...