اجازه ویرایش برای همه اعضا

زائد

نویسه گردانی: ZʼʼD
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ازراک ezrāk (سغدی: ezrākā) زرنک zarnek، فتارمی fatārmi (سغدی).***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زائد /zā'(y)ed/ (صفت) [عربی] ‹زاید› ۱. ویژگی آنچه ضرورت ندارد؛ غیرضروری. ۲. [قدیمی] فزون؛ فراوان. ۳. اضافه. فرهنگ فارسی عمید
حرف زائد. [ ح َ ف ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی است که در برخی صیغه های یک ریشه باشد و در برخی حذف شود. اما نه چنانست که هرگاه حرف...
اعداد زائد. [ اَ دِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و این آن بودکه جمله ٔ اجزاء وی بیشتر باشند از وی چون دوازده که نیمه ٔ او شش است و سه یک او...
موها پارسی و زائد عربی است؛ همتای پارسی اینهاست: رومه rume، زمگان zamgān (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
ذائد. [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذَود. سائق . راننده . دورکننده . ج ، ذَاءِدَة، ذُوَّد، ذُوّاد: رجل ذائد؛ مردی حامی حقیقت و دفّاع از عرض خویش...
زاید. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) زائد. نموکننده و افزون شونده . (اقرب الموارد). بالنده . افزون شونده . نموکننده . (ناظم الاطباء). || مافوق . علاوه و زی...
زاید. [ ی ِ ] (اِخ ) (شیخ ...) شیخ زائد. قریه ای است در مصر. (از ملحقات المنجد).
زاید ثقه . [ ی ِ دِ ث ِ ق َ / ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زائد ثقه . در اصطلاح محدثان ، حدیثی است که یک راوی ثقه بدان متفرد باشد و مضمون ...
حسین زاید. [ ح ُ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) ازهری فلکی منجم . او راست : «المطلع السعید فی حسابات الکواکب علی الرصد الجدید» که در قاهره 1304 هَ . ق . ...
تجنیس زاید. [ ت َ س ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و مذیل نیز خوانند و آن چنان باشد که هر دو کلمه ٔ متجانس بحروف و حرکات متفق باشند اما در ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.