واشی
نویسه گردانی:
WʼŠY
واشی. (ص. فا.). «واش» در زبان مازندرانی یعنی چمن. واشی=پر چمن، سبز، پوشیده از مرغ، چمن پوش.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
واشی . (ع ص ) نعت فاعلی از وشی . (اقرب الموارد). سخن چین . (ناظم الاطباء). نمّام : تا بود صبح واشی و نمام تا بود باد ساعی و غماز. مسعودسعد.||...
واشی . (پسوند) پسوند مکان چنانکه در اسپی واشی ، تنگ واشی ، روواشی . (از یادداشت مؤلف ).
عمر واشی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن اسحاق واشی ، مکنی به ابوجعفر. از بزرگان لاهور بوده است و نام او در این لغت نامه «جعفربن اسحاق ...» ذکر ...
اسپی واشی . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نواحی ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).
ابوجعفر واشی . [ اَ ج َ ف َ رِ ] (اِخ ) جعفربن (اِخ ) اسحاق واشی قاینی لاهوری . شاعری ایرانی از مردم قاین . عوفی گوید که : شرف الدین احمد ادی...
واشی لاهوری . [ ی ِ ] (اِخ ) ابوجعفر عمربن اسحاق از مردم لاهور است . بعضی وی را از قاین دانسته اند. مؤلف مجمع الفصحاء درباره ٔ او چنین آرد: ...