عفت
نویسه گردانی:
ʽFT
effat:همتای پارسی این واژه ی عربی به ترتیب کمی بخش، اینهاست: ورتا vartā (سنسکریت: vrata) (دوبخش) پارسایی (دری) (سه بخش) پاکدامنی (دری) (چهار بخش). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عفت . [ ع َ ] (ع مص ) برتافتن . (از منتهی الارب ). || شکستن بی متفرق و جدا ساختن .(از منتهی الارب ). پیچاندن . و شکاندن چیزی را. شکاندن بدون ا...
عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفة. نهفتگی و پاکدامنی . (مهذب الاسماء). پرهیزگاری و پارسائی . و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام . (از غیاث...
بی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عفت ) که عفت نداشته باشد. بی تقوی . ناپرهیزگار. رجوع به عفت شود.
ذی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع ص مرکب ) صاحب عفاف .
رعایت ادب در گفتار و نوشتار (فرهنگ بزرگ سخن) همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نیکو فاسَن fāsan (سنسکریت: bhāsana) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: سواک sovâk (دری) ****فانکو آدینات 09163657861
برای دیگر کاربردها، آفت (ابهامزدایی) را ببینید.
آفت
پرونده:2011-12-23 13.57.18.jpg
اطلاعات هنرمند
نام اصلی ملوک آنغوز
نام مستعار آفت
زادروز ۱۳۱...
عفط. [ ع َ ] (ع مص ) تیز دادن بز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضرط. (المصادر زوزنی ). || بینی افشاندن میش چون بینی افشاندن خر. (از ...
عفط. [ ع َ ] (ع اِ)نخامه ٔ بینی میش . (منتهی الارب ). آب بینی میش . (ناظم الاطباء). عفطة. (اقرب الموارد). رجوع به عفطة شود.
عفط. [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) رجل عفط؛ مرد تیزدهنده . (منتهی الارب ). ضروط. (اقرب الموارد).