اجازه ویرایش برای همه اعضا

وطن

نویسه گردانی: WṬN
جایی که تاریخ، فرهنگ، زبان، سنت ها و شیوه های زندگی آن برای کسانی که در آن جا زاده شده اند با ارزش است؛ کشور، شهر یا روستای زادگاه، سرزمین نیاکانی و مادری. (https://www.cnrtl.fr/definition/patrie) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: میهن mihan، زانیج zānij، خهر xohr (دری) اپزات epzāt (سغدی) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
وطن . [ وَ ] (ع مص ) جای گرفتن و مقیم شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). رجوع به ...
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام ...
وطن . [ وَ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رامیان شهرستان گرگان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
هم وطن . [ هََ وَ طَ ] (ص مرکب ) هم میهن . دو تن که به یک کشور تعلق دارند.
بی وطن . [وَ طَ ] (ص مرکب ) (از: بی + وطن ) که وطن ندارد. آواره . || در تداول عامه ، دشنام گونه ای است .
اصل ریشه وطن پرستی، مادر میهن
جَلای وطن. ( جَلاء + وطن ) ترک وطن، بیرون رفتن از میهن خود. امثال: "مرا هر آینه لازم بود جلای وطن چرا که مصلحت کار بیدلان سفرست" (خواجوی کرمانی...
وطن پرستی. (وطن پرست + ی، یاء نسبت) وطن دوستی. میهن پرستی. وطنخواهی. (منبع: لغتنامۀ دهخدا بنقل از فرهنگ فارسی معین) رجوع شود به «وطن». وطن پرست. وط...
دیاسپورا (به انگلیسی: Diaspora from Greek διασπορά, "scattering, dispersion") پراکندگی، مهاجرت یا آوارگی گروهی از مردم که دور از خانه و کاشانه اصلی ...
وتن . [ وَ ] (ع مص ) بر وتین کسی زدن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.