اجازه ویرایش برای همه اعضا

زات

نویسه گردانی: ZʼT
همان ذات است که در پارسی قدیم موجود بوده...
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ذات الساحل . [ تُس ْ سا ح ِ ] (اِخ ) نام قریه ای به جیزه .
ذات الریوی . [ تُرْ ری ی َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بذات الریه ۞ .
ذات الرمرم . [ تُرْ رَ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا جنگی میان بنی عامر و بنوعبس رویداد و فیروزی بنوعامر را بود و رمرم منقوص و مخفف رمرام ...
ذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب : انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11).
ذات الشعور. [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) صورتی از صور شمالی فلک میان صورت دب ّ اکبر و اسد و آن را حوض و ضفیرةالاسد و شعر بره نیس یا برنیکی و هلبة نی...
ذات الشقوق . [ تُش ْ ش ُ ] (اِخ ) منزلی است بطریق مکة. (المرصع). رجوع به ج 6 عقدالفرید ص 99 شود. || یوم ذات الشقوق ،یا حرب ذات الشقوق ، نام ...
ذات الشمال . [ تُش ْ ش ِ ] (ع اِ مرکب ) دست چپ . سوی چپ . جهت چپ . طرف چپ . سوی دست چپ . (مهذب الاسماء). جانب چپ . (قاضی خان بدر محمد دهار). ...
ذات الشمیط. [ تُش ْ ش َ ] (اِخ ) ریگی است بنی تمیم را و در آنجا گزنه و غضا روید. (المرصع).
ذات الشوکة. [ تُش ْ ش َ ک َ ] (ع ص مرکب ) خاردار. || صاحب شوکت . || خداوند سلاح .
ذات الشهور. [ تُش ْ ش ُ ] (ع ص مرکب ) آن زن که بحد زنان رسیده لکن خون نمی بیند. عده ٔ طلاق او در صورت آرمیدگی با زوج سه ماه هلالی است ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.