خرطوم
نویسه گردانی:
ḴRṬWM
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شنگرک ŝangarak (دری) شند ŝand (سغدی) شوندا ŝundā (سنسکریت: ŝunda) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خرطوم . [خ ُ ] (ع اِ) بینی . بینی کلان . (از منتهی الارب ) (ترجمان ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خَراطیم : سنسمه ع...
خرطوم . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از سواحل سودان بشرق افریقاست . این شهر در پانزده درجه و سی وهفت دقیقه و ده ثانیه ٔ عرض شمالی و سی درجه و...
خرطوم . [ خ ُ ] (اِخ ) الحباری . لقب عبداﷲبن زهیر از شاعران عرب بوده است . (از منتهی الارب ).
خرطوم دار. [ خ ُ ] (نف مرکب ) صاحب خرطوم . دارای خرطوم : همه خرطوم دار و شاخ گرای گاو و پیلی نموده در یک جای .نظامی .
خرتوم . [ خ ُ ] (اِ) رجوع به خرطوم شود.