اجازه ویرایش برای همه اعضا

گاه

نویسه گردانی: GAH
گاه. (ا. فا). بوته ٔ زرگر که در آن زر و سیم آب کنند، بوتقه ، دریچه ، تنبک ، قالب . کوره ٔ زرگر. گوی باشد که سیم پالایان زر و سیم گداخته در آنجا ریزند. (اوبهی ) : شهان بخدمت او از عوار پاک شوند بدان مثال که سیم نبهره اندر گاه . فرخی . دل او شاد و نشاط تن او باد قوی تن بدخواه گدازنده چو زر اندر گاه . فرخی . اگر ز هیبت او آتش کنند از تف ستارگان بگدازند چون درم در گاه . فرخی . هر که او سیرت توپیشه گرفت از همه عیب پاک و پاکیزه برون آید چون زر از گاه . فرخی . گفتا ز کفر پاک شود شهرهای روم گفتم چنانکه سیم نفایه میان گاه . فرخی . ز تو گوراب ، چرخ آفتاب است سرایت از تو گاه سیم ناب است . (ویس و رامین ). بجنب همت عالیش اگر قیاس کنی چو آفتاب و چو سیم نبهره اندر گاه . معزی . ایا ستوده شهی کز خیال خنجر تو تن عدو بگدازد چو نقره اندرگاه . ازرقی (از جهانگیری ). دل و جان گاه و کوره از تف و تب اُدرَه از خایه وز پشت احدب . سنایی . با چهره ٔ چو زر شو و با اشک همچو در بگداز تن چو سیم و سرب در میان گاه . سوزنی . دل چو گاه نقره کرد از مکرت مدح تو ز آنک تا سخن چون نقره ٔ صافی برون آید ز گاه . سوزنی . ازآتش اندیشه ٔ جان خصم ورا دل در سوز و گداز آمده چون نقره به گاه است . سوزنی . از آنچه می بدهد تا بدانچه میگیرد تفاوت است چو از زر گاه تا پرکاه . سوزنی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۳ ثانیه
طویله گاه . [ طَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه در 5 هزارگزی باختر کنگاور و3 هزارگزی شمال شوسه ٔ کنگاور به کر...
طویله گاه . [ طَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 32 هزارگزی خاور هرسم و 5 هزارگزی تالاندشت . دشت و دامنه و س...
طهارت گاه . [ طَ رَ ] (اِ مرکب ) مبرز. و رجوع به طهارت جای شود : موسی را عادت بود که چون طهارت کردی از خلق دور شدی و آن سنت شدی چون ط...
سنجیده گاه . [ س َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای سنجیدن . موزن . (منتهی الارب ).
دروازه گاه . [ دَرْ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) چیزی که پیش کوهه ٔ زین از زیادت پهلوی زین است و معرب آن دَرْواسَج است . (از منتهی الارب ).
خجالت گاه . [ خ َ / خ ِ ل َ ] (اِ مرکب ) محل خجالت . محل شرمساری . مکان شرمگینی . محلی که موجب خجلت است . مکانی که باعث خجالت می باشد : طری...
برچین گاه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) کرسی و صندلی . (ناظم الاطباء). نشستگاه و کرسی . (آنندراج ).
انجمن گاه . [ اَ ج ُ م َ ] (اِ مرکب ) ۞ موضعی که در آن انجمن واقع شود. بزمگاه . مجلس گاه . (از آنندراج ). محل انجمن وکنکاش . (ناظم الاطباء)...
چکاوه گاه . [ چ َ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) به معنی چکاوگاه است و آن جایی باشد در گوشه ٔ کمان که گره سه سر یا چله در آنجا واقعمی شود. (برهان ). ...
حجامت گاه . [ ح ِ م َ ] (اِ مرکب ) قسمتی از پشت آدمی میان دو کتف . پاره ای از پشت محاذی گردن که حجامت عادتاً از آنجا کنند. محجم . محجمه : ام...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.