نتایج جستجو

۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
اجازه . [ اِ زَ ] (ع مص ) اِجازت . دستوری . اذن . رخصت . فرمان . بار. دستوری دادن . (منتهی الارب ). || روا داشتن . (زوزنی ) (تاج المصاد...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: هیلان (کردی)، آنوژین (سنسکریت: اَنوجنیا)، آتیسار (سنسکریت: اَتیسَرگَ)
اجازه نامه . [ اِ زَ/زِ م َ/م ِ ] (اِ مرکب ) پروانه . جواز.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عجازة. [ ع ِ زَ ] (ع اِ) بالشچه که زنان بر سرین بندند تا فربه نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || انگشت پنجم مرغ . (منتهی ا...