۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باک . (اِ) ترس . بیم . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). وحشت . هول . خوف . (ناظم الاطباء).رعب . روع . جبن . هراس . (آنندرا...
باک . (ع ص ) احمق باک تاک ؛ احمق که صواب را از خطا نشناسد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق باک تاک و بائک تائک ؛ لایدری صوا...
باک . [ ک ِن ْ ] (ع ص ) اسم فاعل از بُکاء و بکی . که روان بود اشک از دیدگان او از اندوه . ج ، بُکاة، بُکی ّ. (از اقرب الموارد). باکی...
باک . (ص ) ظاهراً معرب شده ٔ پاک بمعنی خالص و خلص . عدوی گوید: انا العربی الباک ؛ ای النقی من العیوب . (از المعرب جوالیقی ص 10).
باک . (فرانسوی ، اِ) ۞ جای بنزین گازوئیل در وسائط موتوری خاصه اتومبیل .
باک . [ ] (اِخ ) ۞ از طوایف مشرقی هند برطبق باج پران . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 150).
باک . (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان که در 8 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی تخت ب...
باک . (اِخ ) از نواحی کلان خوست به افغانستان . و رجوع به قاموس جغرافیایی افغانستان شود.
باک در ادبیات محلی شهرستان خرم بید فارس به معنای مریضی زخم ومجروح است.
بی باک . (ص مرکب ) بی ترس و بیم . دلاور متهور بی ترس باشد. (از آنندراج ) (انجمن آرا). بی ترس و بیم باشد، چه باک بمعنی ترس و بیم ...
باک نین . (اِخ ) ۞ ناحیتی در کشن شین (هندوچین مستعمره ٔ فرانسه ) که قریب چهل هزار جمعیت و نزدیک 2500 هزار گز مربع وسعت دارد. در ج...
ترس و باک .[ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وحشت . بیم . خوف .- بی ترس و باک ؛ بی ترس و بی باک .خالی از وحشت و بیم : که تا گیت...
باک داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ترس داشتن . پروا داشتن . بیمناک بودن . ترسیدن . پروا کردن : شما دل بفرمان یزدان پاک بدارید وز ما ندار...
بعک . [ ب َ ] (ع مص ) زدن اطراف کسی را به شمشیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
بعک . [ ب َ ع َ ] (ع مص ) درشت و خشک بدن گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (اِ مص ) ستبری و کلفتی . (ناظم الاطباء). ورترنجیدگ...