اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حکایت کردن

نویسه گردانی: ḤKAYT KRDN
حکایت کردن . [ ح ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقل کردن . حدیث کردن . قصه کردن . یاد کردن :
آنچه در غیبتت ای دوست بمن میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا بحضور.

سعدی .


یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز.

سعدی .


این حکایت که میکند سعدی
بس بخواهند در جهان گفتن .

سعدی .


|| شباهت داشتن :
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کلّه ٔ قیصری را.

ناصرخسرو.


بتی دارم که چین ابروانش
حکایت میکند بتخانه ٔ چین .

؟


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.