کاسب
نویسه گردانی:
KASB
کاسب . [ س ِ ] (اِخ ) از اعلام است . (ناظم الاطباء). || (ع اِ) ابوکاسب ؛ گرگ . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کاسب . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از کسب . کسی که کسب کند. ج ، کسبه و کاسبون . (ناظم الاطباء). و کاسبین . || ورزنده و یابنده . (ناظم الاطباء...
کاسب کار. [ س ِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری .
کاسب محله . [ س ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پایین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل ، واقع در 7هزارگزی باختر آمل . دشت و معتدل مرطوب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کاثب . [ ث ِ ] (اِخ ) موضعی است و کوهی . (منتهی الارب ).
کعثب . [ ک َ ث َ ] (ع ص ) شرم آگنده گوشت و سطبر. || زن سطبرشرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).