اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اروک

نویسه گردانی: ʼRWK
اروک . [ اَ ] (اِخ ) ذواروک ؛ وادیی است در بلاد عرب . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اروک . [ اُ ] (ع مص ) چریدن شتر درخت اراک را.(تاج المصادر بیهقی ). لازم گرفتن شتر اراک را. پیوسته در شوره بودن . (تاج المصادر بیهقی ). || ...
اروک . [ ] (اِ) به معنی زیه و لثه است : علیق ثمره اش بتوت ماند... اروک را سخت کند و ریش دهن ببرد. (نزهة القلوب ). رجوع به علیق در تحفه...
اروک . [ اَ ] (ترکی ، اِ) بترکی مشمش است . زردآلو. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اروق شود.
اروک . [ اُ ] (اِخ ) ۞ شهر معروف باستانی بابل که اکنون خرابه ٔ آن بنام وَرَکَه نامیده میشود.
اروک خاتون . [ ] (اِخ ) مادر اولجایتو سلطان محمد خدابنده .(از سعدی تا جامی تألیف برون ترجمه ٔ حکمت ص 49).
عروک . [ ع ُ ] (ع مص ) حائض گردیدن . (منتهی الارب ). حیض افتادن زن . (المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). عَرک . عَراک . و رجوع به عرک شو...
عروک . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَرکی ّ. (منتهی الارب ). جج ِ عرکی ، که صیاد ماهی باشد. و از آن جمله است «علیکم ما صادت عروککم ». (از اقرب الموارد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.