اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نخود

نویسه گردانی: NḴWD
نخود. [ ن ُ خُدْ ] ۞ (اِ) ۞ نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام ).نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص .(دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب ). فوم :
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.

ناصرخسرو.


نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.

بسحاق .


نخودی وقت پختن ازماشی
روی پیچید و گفت این چه کسی است .

پروین اعتصامی .


- نخود هر آش بودن ؛ فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن . (فرهنگ نظام ).
- امثال :
مثل نخود در شله زرد .
|| بیست وچهاریک ِ مثقال . یک بیست وچهارم مثقال . یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
نخود گل . [ن ُ خ ُ دِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی نخود برشته که پوست آن به آسانی جدا شود. مقابل نخود کور.
نخود فرنگی. نخود فرنگی از قدیم توسط رومیان و یونانیان کشت می شده است و بعضی نویسندگان تاریخی بر این عقیده بوده اند که این گیاه متعلق به مصر است نخود س...
نخود کور. [ ن ُ خ ُ دِ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی نخود برشته که از حد معمول ریزتر باشد و پوست آن به آسانی جدا نشود. مقابل نخو...
نخود کورو. [ ن ُ خ ُ دِ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در تداول کرمان ، نخود کور. مقابل نخود گل . رجوع به نخود کور شود.
نخود سیاه . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) مُجُک . (یادداشت مؤلف ).- پی نخود سیاه فرستادن ؛ کسی را که نخواهند در وقت کاری حاضر باشد به تدبیر و بها...
نخود قندی . [ ن ُ خ ُ دِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از میوه . (ناظم الاطباء).
بان نخود. [ ن ْ ن ُ خُد ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 15 هزارگزی شمال گهواره نزدی» رودخانه ٔ زمکان واقع است . ناحیه ا...
داغ نخود. [ غ ِ ن َ / ن ُ خُد ] (ترکیب اضافی ) داغی است که در هر دو بازو یا در پاها گذارند و دانه ٔ نخود بر آن نهند تا همیشه منفجر باشد و از آن...
فال نخود. [ ل ِ ن ُ خوَدْ / خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) فالی است که پیرزنان با دانه های نخود گیرند، و ترتیب آن چنین است که دستمالی در ...
نخود مریم . [ ن ُ خ ُ دِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به لغت اهل اصفهان ، زراوند مدحرج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۹/۰۹/۲۰
0
0

نخود، نخود پهلوی در سنسکریت به معنی دانۀ غلۀ به اندازۀ ناخن انگشت است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.