شهباز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری )
: خِرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو
به زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز.
ناصرخسرو.
نظام دین شه میزانیان که بر شاهان
خجسته فال تر است از همای و از شهباز.
سوزنی .
اگر شهباز بگریزد چو سیمرغ
ز روی رشک معذور است ازیرا.
خاقانی .
شهباز سخن به دولت تو
منقار برید نوپران را.
خاقانی .
شهبازم ارچه بسته زبانم بگاه صید
گرد از هزار بلبل گویا برآورم .
خاقانی .
از آنگاه که باز شهباز صبح از نشیمن افق پروازکرد تا غراب ظلمت بال بگشاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
273). شهباز آفتاب چنگ در پرده ٔ غِربیب غراب آویخت .(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
355).
گرچه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه میطلبی .
عطار.
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دست آورده ام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را.
سعدی .
که شهباز من صید دام تو شد
مرا بود دولت بنام تو شد.
سعدی .
کار خرد ضربت این ساز نیست
صید ملخ شیوه ٔ شهباز نیست .
خواجو.
شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز یاد برده اند هوای نشیمنم .
حافظ.
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم .
حافظ.
شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.
حافظ.
- شهباز بیضا؛ شهباز سپید
: کعبه را باشد کبوتر در حرم
در حرم شهبازبیضا
۞ دیده ام .
خاقانی .
|| جوانمرد پاک نژاد اصیل . || جوان باشرافت . || سپاهی بهادر و دلیر. (ناظم الاطباء).