سوغ
نویسه گردانی:
SWḠ
سوغ . [ س َ] (ع مص ) آسان بگلو فروبردن شراب را. || فروبردن زمین کسی یا چیزی را. || دویدن شتر ماده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || روا دیدن کسی را آنچه کرد آنرا. (منتهی الارب ). جائز دانستن کاری را که کسی کرده است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
سوغ . [ س َ ] (ع اِمص ) جواز. (نصاب الصبیان ) (آنندراج ). || روانگی . (آنندراج ). روایی . (نصاب الصبیان ). || (اِ) گورایی . (آنندراج ). دو بچه ...
سوق . (ع اِ) بازار.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : به سوق صیرفیان در حکیم را آن به که بر محک نزند سیم ناتمام عیار. سعدی .- سوق...
سوق . [ س َ ] (ع مص ) راندن چارپا را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). راندن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). || در جان کندن درآمدن ...
سوق . [ س َ وَ ] (ع مص ) خوب ساق شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خوبی ساق . (منتهی الارب ).
سوق . (اِخ ) قصبه ای از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 2500 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، برنج ، پ...
صوغ . [ ص َ ] (ع مص ) فرورفتن آب بزمین . || نانخورش در نان فرورفتن . || آفریدن خدای کسی را. (منتهی الارب ). آفریدن . (تاج المصادر بیهقی )...
صوغ . [ ص َ ] (ع مص ) (اصطلاح علم صرف ) عبارتست از گرفتن ماده ٔ اصلی و تصرف کردن در آن ماده به ایجاد هیأت و شکلی و افزودن و قائل شدن ...
صوغ . (ع اِ) پرنده ای است رنگ آن سیاه و سفید آمیخته و سینه ٔ آن سرخ بیشتر به درختان و سبزه رو آورد. (صبح الاعشی ج 2 ص 64).
بخش سوق، که در منایع تاریخی و جغرافیای قدیم، به روستای سوق و از توابع بهبهان شمرده می شد، پس از شکل گیری استان کهگیلویه و بویراحمد، بخشی از شهرستان که...
صوق . [ ص َ ] (ع مص ) راندن از پس . (منتهی الارب ).