اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قیچی

نویسه گردانی: QYCY
قیچی . [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیچا. آلتی که بوسیله ٔ آن پارچه ، کاغذ و اشیای دیگر را برند. (فرهنگ فارسی معین ). مقراض . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقص . کازود. دوکارد :
حکیم سوزنی آن تیز قیچی فطرت
که بوده ابره ٔ هزلش همیشه آسترم
اگرچه در فن هزل از عبید افزون بود
ولی ز هر دو به ادراک من زیاده ترم .

ملا فوقی یزدی (از آنندراج ).


بعضی اصل این کلمه را قی چین (آلتی که قی شمع را می چیند) پنداشته اند،ولی این کلمه ترکی - مغولی است . (فرهنگ فارسی معین ).
- دم قیچی ؛ خرده پارچه هایی که خیاط پس از برش لباس از پارچه جدا میکند و آنها قابل استفاده نیستند. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قیچی در. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 144 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، بنش...
قیچی زدن . [ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) با قیچی بریدن . برش دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
قیچی کردن . [ ق َ / ق ِک َ دَ ] (مص مرکب ) قیچی زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
قیچی باغبانی . [ ق َ /ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ نوعی قیچی برای گرفتن سرهای شاخه های درخت .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.