کرای
نویسه گردانی:
KRʼY
کرای . [ ک ِ ] (از ع ، اِ) کرایه . وجه کرایه ٔ مال . (یادداشت مؤلف ) : خرج راه و نفقه و کرای ندارم . (تاریخ بخارا). خود را ملامت کردن ساخت و بدان قانع شد که کرای خر بر وی زیان نبود. (سندبادنامه ص 302). رجوع به کرایه ، کرا و کراء شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کرای ملک . [ ک َ م َ ل ِ ] (اِخ ) پسر امیر ارغون است و امیر ارغون آقا وی را در 654 هَ . به خدمت هولاکو فرستاده است . رجوع به تاریخ جهانگشا ج ...
کرای کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به مزد گرفتن . کرا کردن . || ارزیدن . قابلیت داشتن . سزاوار بودن . (از یادداشت مؤلف ). لایق مراتب چیزی ...