اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جات

نویسه گردانی: JAT
جات . (پسوند)علامت جمع در فارسی . تازیان بعض کلمات فارسی مختوم به «ه » غیرملفوظ را تعریب کرده ۞ به «ات » جمع بسته اند، و ایرانیان اینگونه جمع معرب را از آنان اقتباس کرده و کلمات دیگر (اعم از فارسی و عربی و غیره ) را نیز بهمان سیاق استعمال کرده اند : تو زیربای خوری ، و از کامه و انبجات پرهیز نکنی . معالجت موافق نیفتد. نظامی عروضی . (چهارمقاله چ لیدن ص 86). و همچنین نسخجات دیوان ... و تعلیقجات مناصب جزو و کل بمهر وزراء اعظم رسیده ... . (تذکرة الملوک ص 10). سایر عرایض را عضدالملک بدفترخانه ٔ عریضجات خواهد برد. (از دستخط ناصرالدین شاه بعضدالملک بنقل تاریخ اجتماعی و اداری دوره ٔ قاجاریه ٔ عبداﷲمستوفی ج 1 تهران 1324 ص 178). و از این قبیل است : روزنامجات . دستجات . رقعجات . کارخانجات . علاقجات . حوالجات . میوجات . نوشتجات . رقیمجات . ادارجات و غیره . رجوع به قاعده های جمع در زبان فارسی معین ص 48 ببعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جات . [ جات ت ] (ع ص ) از: جَت َّ. کسی که دست بر گوسپند کشد تا فربهی آن معلوم کند. (از منتهی الارب ).
جات کرم . [ ک َ ] (اِ) ۞ این کلمه را بیرونی در ماللهند بکار برده و نام قربانیی است که برهمنان طفل را کنند در روزهای بین وضع حمل و ارضا...
دسته جات . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) (از: دسته ٔ فارسی + جات هندی ، به معنی قوم ) ج ِ دسته . گروهها. طائفه ها.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
انبه جات . [ اَم ْ ب َ ] (اِ) انبجات . رجوع به انبجات شود.
هزاره جات [haza:rajat]، سرزمینهای هزاره نشین، سکونت گاه هزاره ها؛ به مناطق مرکزی و تا قسمتی از جنوب و غرب افغانستان که از قسمتهایی از بلخ، هرات، تا هل...
قباله جات . [ ق َ ل َ / ل ِ ] (اِ) ج ِ قباله . رجوع به قباله شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.