اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاهو

نویسه گردانی: KAHW
کاهو. (اِ) کوک . طبری کهوک ۞ ،مازندرانی کنونی کهو ۞ و کاهیر ۞ گیلکی کهو و آن یکی از انواع تیره ٔ کاسنی است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام تره ای است که خورند و به عربی خس گویند. (برهان ). و آن را کوک نیز گویند و بسیار خوردن آن خواب آورد. (آنندراج ). || جنازه عموماً و جنازه ٔ گبران را گویند خصوصاً و آن تابوتی است که مرده را در آن گذارند و بجانب قبر برند. (برهان ) :
ببردند بسیار کاهو و تخت
نهادند بر تخت دیبا و رخت .

فردوسی .


رجوع به کاهو کب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کاهو. (اِخ ) دهی است از بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد که سکنه ٔ آن 2242 تن ، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و بنشن و میوه و ابریشم است...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نوعی کاهو که مثل کلم برگ است اما مزه اش مثل مزه ی کاهوست و ترد و شیرین است.
کاه و جو. [ هَُ ج ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اصطلاحاً مجموع خوراک اسپان باشد و آن را علوفه و علیق گویند. (از آنندراج ).
کاه و گل . [ هَُ گ ِ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کاهگل . اندود : این چه زبونی و چه افکندگی ست ؟کاه و گل این پیشه ٔ خربندگی ست . نظامی .رجوع به ...
کاه و کوه . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در مقام عدم تناسب و تقابل بکار رود، چون خرد و بزرگ ، ریز و درشت ، فیل و فنجان و چیزهائی که با ه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.