گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ستوه نویسه گردانی: STWH ستوه . [ س ُ ] (اِخ ) نام جادویی که ارجاسب برای تفحص احوال به ایران گسیل داشت . (مزدیسنا و ... تألیف معین چ 1 ص 360) : یکی جادویی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی ستوه ستوه . [ س ُ ] (ص ) پهلوی «ستو» ۞ (بی زور)، پازند «ستوه » ۞ ، ایرانی باستان «اوس تاوه » ۞ ، از «تو» ۞ (توانستن ، قادر بودن )، ستوه فارسی ... ستوه شدن ستوه شدن . [ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بستوه شدن . بجان آمدن . بتنگ آمدن . عاجز شدن . ناتوان شدن : همی رفت گشتاسب تا پیش کوه یکی نعره زد کا... ستوه آمدن ستوه آمدن . [ س ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) به ستوه آمدن . به تنگ آمدن . عاجز شدن . ملول گردیدن : ستوه آمدند آن دلیران از اوی همی گفت هر کس که... ستوه گشتن ستوه گشتن . [ س ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بجان آمدن . سخت درماندن . خسته شدن . ملول گشتن : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از ... ستوه آوردن ستوه آوردن . [ س ُ وَدَ ] (مص مرکب ) عاجز کردن . زبون ساختن : سواران جنگی بر او بر گمارستوه آورش هر سوی از کارزار. اسدی .مثال او را امتثال ... ستوه گردیدن ستوه گردیدن . [ س ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سخت درماندن . بجان آمدن . خسته شدن . عاجز شدن : ز اسبان و مردان بیابان و کوه اگر بشمری نیز گردی ... ستوح ستوح . [ ](اِخ ) ۞ نام قلعه ای است ازاعمال فارس : و حصاری دیگر به قهر بستد که آن را ستوح گویند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 115). سطوح سطوح . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سطح : نه طول است او را نه عرض و نه عمق نه اندر سطوح و نه در انتهاست . ناصرخسرو.و سطوح او را بگچ و مهره مصقل گر... سطوة سطوة. [ س َطْ وَ ] (ع مص ) رجوع به سطوت شود. ذوستة سطوح ذوستة سطوح . [ س ِت ْ ت َ ت َ س ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب شش سطح . خداوند شش روی . ۞ شش وجهی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود