اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زیادی

نویسه گردانی: ZYADY
زیادی . (اِخ ) احمدبن مسلم الزیادی ، مکنی به ابوجعفر. از امراء لشکرابوالحسن سیمجور. آنگاه که فخرالدوله علی بویه به خراسان آمد و گذر بر بیهق کرد زیادی خدمت ضیافت او رابجای آورد و چون تولکی عاصی شد امیر خراسان ابوالحسن سیمجور زیادی را به جنگ او فرستاد و زیاد آن حصار بگشاد و ابوالحسن سیمجور آن ولایت به وی داد. در سال 364 هَ . ق . ابوجعفر زیادی به زمین غوریان رفت آنجا کفار بودند، ایشان را هزیمت کرد و سبی بسیار بواسطه ٔوی به خراسان رسید. (از تاریخ بیهق صص 129 - 130).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زیادی . (ص نسبی ) فاضل . فضول . و بمعنی بسیاری غلط است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چیز اضافی و مخل و بی مصرف یا خارج از حد. گویند: «پشت دست...
زیادی . (اِخ ) زیادبن احمدبن مسلم الزیادی ، مکنی به ابوالفضل . او فرزند امیر ابوجعفر زیادی ۞ و در آخر عهد سامانیان والی بیهق بود و هر کرا ا...
زیادی . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) علی بن یحیی الزیادی المصری . رجوع به علی زیادی شود.
حسن زیادی . [ ح َ س َ ن ِ زَ ] (اِخ ) ابن عثمان بن حمادبن حسان بن عبدالرحمان بن یزید زیادی قاضی حنفی ، مکنی به ابوحسان . محدث . درگذشته ٔ 27...
علی زیادی . [ ع َ ی ِ زَ ] (اِخ ) ابن یحیی زیادی مصری شافعی . ملقب به نورالدین . فقیه بود و در پنجم ربیعالاول سال 1024 هَ . ق . درگذشت . او...
زینب زیادی . [ زَ / زِ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحوم عبداﷲ مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه ٔ بازار شام آرد: در زمان ناصرا...
حسان زیادی .[ ح َس ْ سا ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوحسان زیادی شود.
ابراهیم زیادی . [ اِ م ِ ] (اِخ )دومین سلطان بنی زیاد در زبید. (245-289 هَ .ق .).
ابوحسان زیادی . [ اَ ح َس ْ سا ن ِ ] (اِخ ) حسن بن عثمان قاضی . فقیه و ادیب و از علمای انساب . او بزمان مأمون خلیفه ٔ عباسی قاضی قسمت شرقی...
ابراهیم بن عجیب زیادی . [ اِم ِ ن ِ ع َ ب ِ ] (اِخ ) در وشقه ۞ یکی از قصبات اندلس متولد شده و از این جهت بوشقی معروف است . قرائت را از ی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.