اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زنگاری

نویسه گردانی: ZNGARY
زنگاری . [ زَ ] (ص نسبی ) برنگ زنگار. (ناظم الاطباء). زنجاری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به زنگار. (فرهنگ فارسی معین ) :
خلقانش کرد جامه ٔزنگاری
این تند و تیز باد فرودینا.

دقیقی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


۞
غم او بر دل من پرده ٔ زنگاری بست
کس چه داند که برین پرده گذر کس را نی .

خاقانی .


که این زنگاری آیینه وش را
چو شانه بازنشناسم سر از پا.

خاقانی .


|| سبزرنگ . (ناظم الاطباء). به رنگ زنگار. سبزرنگ . زنگارفام . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ زنگار و امروز سبزه ٔتیره ٔ مایل به سیاهی را گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
یکی چون چتر زنگاری دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری چهارم نامه ٔ مانی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 109).


و آنگه آن کیسه به کافور بینباری
درکشی سرش ۞ به ابریشم زنگاری .

منوچهری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


در باغ و راغ مفرش زنگاری
پرنقش زعفران و طبرخونست .

ناصرخسرو.


کار و کردار تو ای گنبدزنگاری
نه همی بینم جز مکر و ستمکاری .

ناصرخسرو.


که کرد این گنبد سیماب ارمد
بدین دیبای زنگاری مستر.

ناصرخسرو.


ز بهر تو شد مشک و کافور و عنبر
سیه خاک در زیر زنگاری ایوان .

ناصرخسرو.


دیوان من در این خم زنگاری فلک
اکسیر حکمت است که گوگرد احمرم .

عطار.


ز عکس خون دل حاسدان تو هر شام
چو مغز پسته شود آسمان زنگاری .

کمال اسماعیل .


به گرد نقطه ٔ سرخت عذار سبزچنان
که نیم دایره ای برکشند زنگاری .

سعدی .


ز ابروی زنگاری کمان گر پرده برداری عیان
تا قوس باشد در جهان هرگز نبیند مشتری .

سعدی .


گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم .

حافظ.


لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست .

حافظ.


|| کولی . لولی . لوری . غربال بند. غربتی . غرشمال . زُطّ. چنیگانه . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (حامص ) زنگ خوردگی :
بر دل از عشق جز این نیست که نادر یابی
آب بی تیرگی و آینه بی زنگاری .

ظهیر فاریابی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
زنگاری /zangāri/ معنی ۱. رنگ سبز مایل به آبی. ۲. (صفت نسبی) هرچیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ‌زده باشد؛ به ‌رنگ زنگار؛ سبزرنگ. ۳. (صفت نسبی) [قدیم...
خط زنگاری . [ خ َطْ طِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط سبزرنگ . کنایه از موی تازه بردمیده ٔ صورت : لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزدکه نام ...
خیمه ٔ زنگاری . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
چشمه ٔ زنگاری . [ چ َ/ چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان .(مجموعه ٔ مترادفات ص 10). کنایه از آسمان نیلگون .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.