اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عضوض

نویسه گردانی: ʽḌWḌ
عضوض . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که گزیده شود و خوردنی ، ازآن جمله است : ماعندنا عضوض . (از منتهی الارب ). آنچه گاز گرفته شود و خورده شود. (از اقرب الموارد). || گزنده . (منتهی الارب ). بسیارگزنده . (از اقرب الموارد). || فرس عضوض ؛ اسب گزنده . (منتهی الارب ) (دهار). از آن جمله است حدیث ابوبکر، و سترون بعدی ملکا عضوضا؛ یعنی پس از من پادشاهی خواهید دید که بر شما سخت می گیرد و شما را نحیف می کند. (از منتهی الارب ). || کمان که زهش به قبضه چسبیده باشد. (منتهی الارب ). قوس که وتر آن به کبدش ملتصق باشد. (از اقرب الموارد). || زن تنگ شرم . (از منتهی الارب ). || بلا و زیرک . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). || زمانه ٔ سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملک ظلم و ستم رسیده . (منتهی الارب ). مُلک عضوض ؛ سرزمین که در آن سختی و جبر و ظلم باشد. (از اقرب الموارد). || مَلِک و شاهی که ستم و ظلم در او باشد. (از اقرب الموارد). || چاه دورتک تنگ سر، یا چاه بسیارآب . (منتهی الارب ). چاه تنگ که انتهای آن دور باشد و بوسیله ٔ ساقیة و دلو از آن آب کشند، و گویند چاه بسیارآب . (از اقرب الموارد). ج ، عُضُض ۞ و عِضاض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عضوض . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِض ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِض شود.
عزوز. [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که سوراخ پستانش تنگ باشد، و نیز گوسفند. (از منتهی الارب ). ماده شتر تنگ احلیل ، چنانکه گویند: ما العزوز کالفتوح ؛...
عزوز. [ ع ُ ] (ع مص ) تنگ پستان شدن ناقه . (ازمنتهی الارب ). «عَزوز» گشتن ماده شتر. (از اقرب الموارد). عِزاز. و رجوع به عزاز شود. || قوی گر...
اذوذ. [ اَ ] (ع ص ) برّان . بسیار برنده .- سیف اذوذ ؛ شمشیر بران .- شفره ٔ اذوذ ؛ کارد بران .
عزوز حفصی . [ ع َزْ زو زِ ح َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن احمدبن محمدبن ابی بکر حفصی هنتابی ، مکنی به ابوفارس و مشهور به عزوز (761-837 هَ .ق .). وی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.