اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنجک

نویسه گردانی: ḴNJK
خنجک . [ خ ُ ج َ ] (اِ) بنه . حبةالخضراء. (ناظم الاطباء). درختی است کژ بر کوه روید. بتازی حبةالخضراش گویند. بوکلک . چتلانغوش . (یادداشت بخط مؤلف ). شجر محلب . (بحر الجواهر) :
یاد نآری پدرت را که مدام
گه بتنگش چدی و گه خنجک .

(از فرهنگ اسدی نخجوانی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خنجک . [ خ ِ ج َ ] (اِ) درمنه . (ناظم الاطباء).
خنجک . [ خ َ ج َ ] (اِ)خار خسک . (ناظم الاطباء). خاری باشد که بتازی آن را شیخ خوانند. (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ) : نباشد بس عجب از بختم ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.