اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ابریق

نویسه گردانی: ʼBRYQ
ابریق . [ اِ ] (معرب ، اِ) معرب آبری (تاج العروس ) یا آبریز. ظرف سفالین برای شراب :
ابریق می مرا شکستی ربّی
برمن در عیش من ببستی ربّی .

(منسوب به خیام ).


|| آبدستان . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). تاموره . || کوزه ٔ آب . کوزه :
پس فروشد ابله ایمان را شتاب
اندر آن تنگی بیک ابریق آب .

مولوی .


|| آوند چرمین لوله دار که بدان وضو سازند. مطْهَره . || ظرف سفالین با گوشه و دسته و لوله که بدان طهارت کنند. لولهین . || آفتابه . مطْهَره ٔ فلزّین : روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه پای حصاری خفته که دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میرود بغارت رفت ۞ . (گلستان ). || مشربه . || گردن ِ عود. || وزنی معادل دو من . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). || شمشیر نیک تابان . شمشیر روشن تابنده . (مهذب الاسماء). شمشیر بسیار درخشنده . || کمان درخشان . || زن صاحب جمال تابان بدن . ج ، اباریق .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۸/۰۸/۲۹
0
0

ریشۀ ابریق: ابریق معرّب از کلمۀ مرکب اوستایی آو-رَئِک (آو-ریچ) به معنی خالی کنندۀ آب به نظر می رسد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.