اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاوه

نویسه گردانی: KLAWH
کلاوه . [ ک َ وَ / وِ ] (اِ) کلافه و چرخه . (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان ). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج ). کلاف . کلاوه ٔ ریسمان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
برای ساعد و دست مبارکش گردون
ز خط اسود و ابیض کلاوه ای بتند.

(از فرهنگ جهانگیری ).


- کلاوه ٔ ماه ؛ ظاهراً هاله و خرمن آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
با نور تو، ماه را کلاوه ش
چه سود که ریسمان ندارد.

سنائی (یادداشت ایضاً).


|| (ص ) بمعنی سراسیمه و سرگشته هم آمده است (برهان ). مضطرب ، سرگشته . سراسیمه . (ناظم الاطباء). || (اِ) غوک و وزق را نیز گویند. (برهان ). غوک و قرباغه . (ناظم الاطباء). || در لهجه ٔ کردی ، ویرانه . خرابه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کلاوه شدن . [ ک َ وَ / وِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) سرگشته و سراسیمه شدن . (ناظم الاطباء). کلافه شدن . گیج و سرگشته شدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
کلاوه ٔ چرخ . [ ک َ وَ / وِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منطقة البروج . (ناظم الاطباء). بمعنی کمربند چرخ که عربان منطقه خوانند. (برهان ) ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.