اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مدرک

نویسه گردانی: MDRK
مدرک . [ م ُ رَ ](ع ص ) دریافته . یافته شده . (یادداشت مؤلف ). ادراک شده . (فرهنگ فارسی معین ). مدرک آن است که مر او را اندریابند. (جامع الحکمتین از فرهنگ فارسی معین ). نعت مفعولی است از ادراک . رجوع به ادراک شود :
خدای مبدع هرچ آن ترا به وهم و به حس
محاط و مدرک و معلوم و مبصر است و مشار.

ناصرخسرو.


|| رسیده . پخته . مقابل فَج ّ. (یادداشت مؤلف ): ادرک الشی ُٔ؛ بلغ وقته . یقال ادراک الثمر اذا انضج و القدر اذا بلغت اناها. (اقرب الموارد). || زمان و مکان ادراک . ج ، مدارک . (ناظم الاطباء). حوزه ٔ ادراک : چون گورخر از مدرک بصر غایب شد. (سندبادنامه ص 253). || آنچه به وسیله ٔ حواس باطنی ادراک شود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی اول و ترکیبات مدرک شود.
- مدرک بالذات ؛ در فلسفه ، آنچه بالذات دریافته شود و آن صور حاضر در عقل است . رجوع به فرهنگ علوم عقلی و نیز رجوع به اسفار ملاصدرا ج 3 ص 54 و مجموعه ٔ دوم مصنفات سهروردی ص 111و فرهنگ فارسی معین و حکمت اشراق ص 111 و 113 شود.
- مدرک بالعرض ؛ در فلسفه ، علم حصولی است که مدرک بالعرض است و به واسطه ٔ صوری که از اشیاء نزد عقل موجود است ایجاد شود. (از فرهنگ علوم عقلی از فرهنگ فارسی معین ).
- مدرک لنفسه ؛ مدرک بالذات . رجوع به سطور بالا شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مدرک . [ م ُ رَ ] (ع مص ) ادراک . درک . (از متن اللغة). رجوع به ادراک شود.
مدرک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) دَرّاک . مدرکة. کثیرالادراک . (متن اللغة). فهمنده . رسنده . دریابنده . (غیاث اللغات ): رجل مدرک ؛ نیک دریابنده . (منتهی ا...
مدرک . [م َ رَ ] (ع اِ) ۞ سند. دلیل . حجت . سند مکتوب یا دلیل ملموس و مشهودی که برای اثبات دعوی به محکمه و قاضی عرضه کنند. ج ، مدارک . ...
مدرک . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن غزوان جعفری ، از شاعران عرب قرن سوم هجری قمری است . وی در خلافت متوکل عباسی در نیشابور به زندان افتاد و در ز...
مدرک . [ م ُ رِ ] (اِخ ) ابن واصل بن حنظلةبن اوس الطائی ، مکنی به ابوالجنیبة از شاعران عرب قرن دوم هجری قمری است . در ایام خلافت هارون ا...
مدرک . [ م ُ رِ ] (اِخ ) عبداﷲ شیرازی ، متخلص به مدرک ، از تجار بوشهر و از معاصران فرصت الدوله ٔ شیرازی است . در آثار العجم اشعاری از او نقل شد...
بی مدرک . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + مدرک ) بی دلیل و برهان . بدون بیّنه . رجوع به مدرک شود.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: کوتالیک kutâlik (سنسکریت: kutalekha) **** فانکو آدینات 09163657861
مدارک پوزلی، مدرکی از نزدیک هم قرار دادن وقایعی است که با واقعه دیگری هماهنگ یا همرنگ است و یا آن واقعه را تکمیل می کند یا مربوط به آن و دنباله یه و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.